loading...

دفترخاطرات مهسا (روزنوشت)

بازدید : 186
دوشنبه 20 مهر 1399 زمان : 8:37

بابک گف چرا؟ چون تو خواب موندی همه جا رو

تعطیل کردن؟

گفتم نخیرم. به نظرم تو تقویم دیدم.

حالا واسه چی میخای برم شهر؟

بابک گف هیچی؟ گفتم هیچی یعنی چی؟ خب

بگو چرا میخای برم.. اگه کاری داری بگو فردا انجام

بدم..آخه با ترانه قراره بریم شهر..

بابک گف اون تبلته بود چن وقت پیش دیدیش

میخام بخری برام. بهت پول میدم.

گفتم حالا بزار فردا رفتم میپرسم قیمتشو

بابک گف هوتن امروز رف ..به نظرم رف اون

تبلت رو واسه سهیل بخره.

منم گفتم خب ازش بپرس. بابک گف مگه هوتن

چیزی به من میگه... یه مشت چرت و پرت

تحویلم میده.. حالا بزار برگشتم میگم کدومو بخری.

بعد از بابک دوساعت بعد مامان زنگ زد. گف

دم دَرَم... باز کردم غذا هیچی نداشتیم ۴تا تخم مرغ

صب

پخته بود گف یکیشون رو برام پاک کن

یکیشم من خوردم.. ساعت ۲ روژینا بیدار شد

گف یکی از تخم مرغها زشته. یه جوریه؟

گفتم خب نخور. پرت کن. اون یکی هست.

چن روزه کارمون شده تخم مرغ خوردن و

سوپ بی مزه خوردن.

ساعت ۳:۳۴ یه نفر کلی در زد مامان گف میثمه.

ولش کنین هی در

بزنه.. پسره‌ی آشوبگر..

روژینا گف صدای خاله س.مامان گف مهسا برو درو

باز کن.. منم گفتم من چرا برم. اگه خاله نبود چی؟

با این سَرو وضعم...

مامان خودش با اون پادردش. از پله‌ها رف پایین

روژینا از تو آشپزخونه نگا میکرد با لبخند گف

تا مامان بره درو باز کنه طرف رفته.

خاله چن ساعتی نشست میخاست بره ..نزاشتم

براشون سوپ پختم.. و کشیدم..

بعد رفتم حیاط رو شستم و درختا رو آب دادم

مامان به فامیلمون زنگ زد گف برامون برنج

بیار. نون هم اگه تونستی بگیر.. آخه فامیلمون آژانس

داره.. مغازه دار هم گف برنج ۳۰۰ هزار تومنه

روژینا کلی عصبانی شد. گف پولمون همون قده بدیم

به بقالی..من میخام پس انداز کنم . یه تومن

پول تو جیبمون نیس. خدا نخاست بریم سر کار.

هی باید غصه بخوریم ...معلوم نیس آینده مون

چی میشه؟

منم حوصله حرف زدن نداشتم از اتاق اومدم بیرون

. مامان به گردو

فروش زنگ زد گف گردوهامو بخر. اونم گف یه جای

دورم.اگه خدا بخاد چن روز دیگه میام

.پارسال همراه باباش اومد گف به دخترت بگو

بیاد به جای خودت.حسابش کنیم گردوهارو..

منم نرفتم . گفتم منو ببینه تا چی بشه..

نیمساعت پیش هم آژانسی نون و برنج رو آورد

مامان فقط ۹ هه زار تومن داشت داد بابک.بده

آژانسی .بابک

گف باید اضافه می‌دادیم چون رفته نون گرفته

مامان گف حالا یه روز دیگه بهش میدم

الانم به بابک زنگ زدن. بابک گف یعقوبه..

منم گفتم داروغه اومد خدا

مامان گف داروغه کیه مهسا جان.. گفتم همون

که پول آشغال جم می‌کنه. عین داروغه تو

کارتون رابین هود در میزنه..

پول نداشتیم بابک گف من تو کارتم پول دارم

منم گفتم مگه کارت خان داره. بابک گف آره.

کارت خان سیار...

​​​​​​ بابک پولو بهش داد. بعد به هوتن زنگ زد گف

گوشی خریدی؟

هوتن گف دست دوم..

منم گفتم چرا باور می‌کنی. بابک.. چن روز پیش

هوتن میخاست اون تبلت بزرگه رو بخره.پول کم

داشت.. یعنی اینقد خل شده به جای اون تبلت..

گوشی دست

دوم خریده.. بابک گف راس میگی به خدا..

بعد رفت لب تاب شو باز کرد..

الان مامان اخبار نگا می‌کنه.. روژینا تو اتاقه.. رفته

تو یه گروه حدس کلمه..

منم فعلا نشستم. پاهام یخ بسته. مثلاً بخاری روشنه

رو شعله گذاشتن پول زیاد نیاد..

شدیم غضنفر.. رفته بود رو بخاری .. گفتن گرمت

نیس ..گف اگه روشن کنم خیلی گرمم میشه..

خداجونم ..

فعلاً برم چای دم کنم واسه مامان.. یه کم غذا گرم

کنم منو روژینا

بخوریم.. شکرت که هستی..تابعد.

موفقيت هاي بزرگ
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی