loading...

دفترخاطرات مهسا (روزنوشت)

بازدید : 228
يکشنبه 12 مهر 1399 زمان : 0:37

ساعت ۹ منو مامان رفتیم شهر. ۲, ساعت و نیم منتظر

شدیم. خیلی شلوغ بود. بعضیا ماسک داشتن بعضیا نداشتن

یه پیرزنه هم اومده بود سیم‌کارت بخره. به خانمه گف

یه سیم‌کارت بده دایمی‌باشه. خانمه گف سیم‌کارت دایمی‌۱۷۰ تومنه . پیرزنها گف خب ۱۷۰ تومن باشه. تو چیکار

داری به این کارا. خانمه گف خب وظیفه مه که بگم.

پیرزنه گف حالا سیمکارتو بده. این کارت ملی رو هم

اینقد نخراش خراب میشه. خانمه گف باشه . بهش

دست نمی‌زنم. بعد سیمکارتو داد به پیرزنه

پیرزنه گف حالا چیکارش کنم. خانمه گف مادر جان

بنداز تو گوشی. پیرزنه گف خب گوشی رو بده تا سیمکارتو

بندازم داخلش. خانمه گف این گوشی خودمه.

خانمه گف خب چی میشه به منم گوشی بدی پولشو

میدم. خانمه گف مادر جان برو گوشی بخر.

پیرزنه گف گوشی کجا بخرم .خانمه گف برو پاساژ.

گوشی بخر. اینجا فقط سیم‌کارت می‌دیم. ۱۷۰ تومن

هم برداشت کردم بابتش. پیرزنها گف باشه. چقدر

میگی. خانمه خندیدم گف زیاد باهاش تماس نگیر

پول زیاد میاد برات. پیرزنها گف ارکان خودش می‌دونه.

پسرمو میگم ههههههه

بعد از پیرزنه . یه خانم دیگه که کنار من بود بلند شدو

رف جلو گف من از صبح اومدم.اینا همش کارت ملی‌ها

رو جابجا کردن. مال منو بیار جلو.

خانمه گف هیچکی دست بهشون نزده. تو هم الکی

دس نزن. نوبته خانم..

بعدش نوبت ما شد. و سیمکارتو گرفتیم و اومدیم

بیرون. یه کم شیر و ماست و انگور خریدیم و برگشتیم

همه جا بسته شده بود.

بابک و هوتن نیومدن واسه نهار .. پشت بام خونه

هوتن رو تعمیر میکردن.

بعد از ظهر مامان و خاله رفتن جنگل. گردو جم کنن

و یه کم پیاده روی کنن. چون تو خونه نشستن براشون

سمه.

غروب برگشتن. هوتنو هم صدا زدم بیاد غذا بخوره

آخه زنش چن شبه رفته ولایت. به زور اومد. و

همراه بابک شام خورد.

یه ساعت نشست و رف خونه شون.

مامان غذا نخورد چون دندون مصنوعی دهنشو زخم

کرده. یه استکان شیر براش گرم کردم. خودمم شیر

گرم کردم واسه خودم. روژینا هم یه کم غذا خورد.

و ظرفارو شست و رف تو اتاق. ماهم نشستیم شبکه آرزو

افغان رو نگا میکنیم. یه فیلم هندی اکشن پخش

کرده الان.

بابک به اردلان زنگ زد گف که پول کار کردنش رو میخواد

اردلان فقط ۴۰۰ هزار انداخت حساب بابک. بابک گف

میخام گوشی بخرم بااین پول که هیچی نمیشه خرید.

خدا جونم.

پشیمونم که تبلت خریدم. عذاب وجدان شدید دارم.

سردرد گرفتم از فکر و خیال.

کاش کمکم کنی پول بابک رو گیر بیارم بهش پس بدم.

وام که هیچکی بهمون نمیده. چون سودش زیاده.

ممنون. شکرت که هستی ..تا بعد

لاکچری ترین و بی نظیر ترین چیدمان منزل
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی