loading...

دفترخاطرات مهسا (روزنوشت)

بازدید : 197
چهارشنبه 6 آبان 1399 زمان : 23:38

بعدش خاله اومد. براشون شیر پختم .و بردم.

خاله گف دخترش نادیا.خیلی باهاش بد شده.

میگف جرأت نداره باهاش حرف بزنه. دیروز هم

نادیا

رفته بوده شهر.. خرید کرده و به مامانش نشون

نداده.. مامان هم هی میگف به این میگی دختر..

عیبی نداره.. مجبوری تحملش کنی..

خدا هم سرخودش میاره یه روز..

حوصله حرفاشونو نداشتم رفتم آشپزخونه..

بعد مامان به آژانس زنگ زد.. مردک کچل گف

خودتون پیاده بیایین کوچه پایینی..وسایل

همسایه رو دارم بار میزنم..

منم گفتم مامان نکنی این کارو.. طرف آژانسه..

وقتی این همه راه رفتید خسته شدید ..دیگه بقیه

راهو هم برید.. یارو پررو میشه. فردا میگه

بیایید جلو آژانس تا بیام. اینهمه سال فقط اونارو

صدا زدی.به جا اینکه با سر بیاد. میگه خودتون

پیاده بیایین کوچه پایینی.

مامان گف عزیزم راس میگی..به خدا...

بعد وسایلاشونو برداشتم بردم حیاط.. یه کم

نشستن تا اومد.بعد مامان و خاله سعی

کردن با سرعت برن

مثلاً پادرد داشتن. گفتم یواش برید ۵ دقیقه

آژانسه وایسه نمیمیره... اونا هم یواش رفتن.

بعدش بابک برگشت. گف داداش گفته باهم

بریم شهر.. فقط بانک تعطیله و یه دفتر خدماتی

بابک رفت شهر. منم ماکارونی پختم با سویا..

روژینا هم هی از تو آینه خودشو نگا کردو عصبانی

شد از زمین و زمان.. چون رنگ پوستش

یه کم تیره شده.. و کلی ناراحت شد و حرف

زد..منم همکاریش کردم.

عصری هم میثم اینجا بود. نیومد داخل . پیش

بابک بود تو حیاط ..

ساعت ۵ هم مامان برگشت. خاله باهاش نبود.

مامان گف عزیزم مهسا.. یه کم بال مرغ برده

بودم درش بیار بزار تو یخچال..

گفتم مامان..چرا هیچی نخوردین ..وقتی

گشنه بودین برمیگشتین. مامان گف خاله ت

هرچی خورده بود بالا آورد. گف که انگور

خورده.. منم گفتم حتماً انگورش کهنه بوده..

بعد یادم افتاد شیر گرم کردم براشون.

گفتم مامان خدا رحم کرده به خاله.. شاید به

شیر حساسیت داره..اینجوری شده..

ماکان گف نه عزیزم.. خاله ت گف که از صبح

که انگور رو خورده معده درد شدید گرفته

خداروشکر کرد که شیر خورد و هرچی خورده

بود بالا آورد. وگرنه معده ش سوراخ میشد..

منم گفتم مامان بهرحال خاله گناه داشت. کار

شیر گرم نمی‌کردم براش. دیگه هیچوقت این کارو

نمیکنم. مامان هم گف کار خوبی می‌کنی

بعد براش سوپ بردم. مامان گف اون همه رشته

های کوچیکه اینجور شده. مامان گف أه. چه بد..

حالم بد شد.. منم بهش خندیدم گفتم مامان..

این دفه گازو خاموش میکنم بعد رشته رو

تو سوپ میریزم

مامان گف آره عزیزم. همین کارو بکن..

بعد میخواستم چای دم کنم در زدن..

بابک رف بیرونو تند دوید اومد تو..گف ترانه

و مامانشه..

منم سریع دویدم تو اتاق. یه پنکیک زدم فقط .. و اومدم

بیرون .. گفتم خوش اومدید..

بعد رفتم آشپزخونه و شروع کردم ظرف شستن..

یه نایلون سیاه هم رو زمین بود نخاستم ببینم

چی توشه.. نیم‌ساعت بعد روژینا اومد بیرون.

زن داداش گف عزیزم روژینا.. این دمپاییا رو

واسه تو آوردم.. روژینا خیلی خوشحال شد

منم خیلی خوشحال شدم. خاستم بگم عجب.

بعد هزار سال. اولین باره.

اما پشیمون شدم..بعد چای دم کردم براشون.

انار دون کردم و شستم و بردم براشون..

زن داداش به ترانه گف چرا نمیای پایین از رو

مبل. نمیگی عیبه مهسا برات چای بزاره...

گفتم عیبی نداره بزار بشینه. یه لبخندی بهشون

زدمو رفتم آشپزخونه. بعد رفتم تو اینترنت

یه کم..وبلاگ تماس بی پاسخ رو خوندیم.

وبلاگ خوبی بود.. درباره۷

بعد بابک دوتا نقاشی داد به ترانه و تینا رنگ

کنن واسه خودشون. ترانه هردوتاشونو برداشت

واسه خودش .. تینا هم عصبی شد

هی داد زد.. منم گفتم بزار خودم واست بکشم..

شروع کردم کشیدن بعد نشونش دادم تینا گف عیش..

به قول وبلاگ تماس بی پاسخ وقتی میخای کسی رو بکشی

هیجان رو ازش بگیر.. منم تموم خوشحالیم رف

گفتم تینا نقاشی رو تموم میکنم اما بهت نمی‌دم

بعد نقاشی رو ادامه دادم. تینا گف عمه راس

گفتی که نقاشی رو بهم نمی‌دی ..

گفتم آره .. گف توروخدا.. بخدا من منظورم یه

چیز دیگه بود.. منم گفتم من یه بار حرف میزنم

وقتی میگم بهت نمی‌دم یعنی نمی‌دم و تموم.

نقاشی خیلی خوشگل در اومد . تینا هرچی بالا

و پایین پرید ندادم. زن داداش بلند شد

استکانارو جم کرد گفتم نگا دخترت. یه ساعته

نقاشی میکشم براش میگه عیش..

زن داداش گف عیش به قیافه تینا..

چرابلد نیستی با عمه ت درست حرف بزنی

بی تربیت. من تورو اینجوری تربیت کردم..

منم بلند شدم نقاشی رو انداختم تو اتاق.

تینا هم یه گوشه نشست.. و خاست گریه

کنه. گفتم اون نقاشی جلو دستت رو رنگ بزن..

ترانه هم داشت واسه من نقاشی میکشید.

گفتم ترانه از کلاس اول تا حالا تو نقاشی کشیدی

برام. نگه داشتم. ترانه گف توروخدا راس میگی؟

گفتم آره. فقط کمد بالاییه .. نمیتونم بیارم.

بزار حالا یه روز ..

بعدش زن داداش گف بلند شو ترانه.. حالا فردا باز

تا لنگ ظهر می‌خوابی...ترانه گف به تو چه..

میخای چکار کنم.. منم گفتم بلندشو چیکار کنه..

مهمون دارین فردا. زن داداش گف نه بخدا..

فقط میگم زیاد نخابه ..

بعد ادامه داد که مهسا جان.. پرده‌هارو گذاشتی

تو لباسشویی شستی.. گفتم نه.. گذاشتم تو

تشت.. با پا شستم .. چون سنگین بود..

زن داداش گف منم همین کارو میکنم.

بعدش گف یخچالمون هنوز خرابه. بخدا هرچی

خوراکی توش بود بردیم پیش همسایه‌ها..

اکثراً پسش دادن.. اگه بدونی تو چه وضعی

هستیم. منم گفتم می‌دونی چیه؟

یخچالارو تعمیر نکن بفروش یه یخچال تمیز

بگیر... زن داداش خیلی خوشحال شد.. گف

میشه خودت به برادرت بگی.آخه اون حرف

شمارو خیلی قبول داره.. گفتم خب معلومه

چون شما با داد وبیداد بهش میگیم اونم قبول

نمیکنه.. حالا من یه بار بهش گفتم

بازم بهش میگم.. شما هم اصرار نکنین که تعمیر

بشه.. بدرد نمیخورن.. روژینا هم گف آره ..

مهسا راس میگه.. دومیلیون تومن کم نیس

واسه تعمیر.. میتونی اون پولو پیش پرداخت

بدی واسه یه یخچال تمیز..

مامان هم هرچی اصرار کرد تا براشون

آژانس بگیره نزاشتن.. بعدش بلند شدن و

پیاده رفتن. روژینا بازم بابت دمپاییا تشکر

کرد.. زن داداش هم گف به دل خوش بپوشی..

خدا جون

بعد ۲۵ سال اولین باره زن داداش یه چیزی

میخره واسه ما. چقد خوشحال شدم خداییش.

چون روژینا ۱۷ ساله واسه ترانه کادو میخره.

بامناسبت . بی مناسبت.

وقت و بی وقت..

حالا واسه اولین بار یه کم

به جا ناراحتی روژینا رو خوشحال کردن

. البته روژینا

همه چی داره.. اما اینجوری می‌فهمه زن داداش

دیگه آدم خوبی شده..

ساعت ۱۲ شده.

چون شام نخوردیم سردرد گرفتیم منو

روژینا..

شکرت خداجون ..تابعد

تابعد

​​​​​​

روز وصال ماه و خورشید است امشب
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی